Raindog
This is how the world will be Everywhere I go it rains on me
۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه
۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه
گاو آبی بقراط و نخست وزیر امام
میدونید که. حفظِ سلامتی، جسم و روح و فکرُ اینا، از اُجِبِ واجباته. بقراطُ سقراطُ کیُ کی، همهیِ اِزُّ جِزِّشون واسه همین بوده. که اینُ تو کلهیِ پوکِ ما کنن. حتا دوسه هزارتا حدیثُ آیهُ اینا داریم واسش.
وزیرِ نیدونم چی دیروزپریروزا مُقُر اومده بود که ایدز مثِ یه بهمن، یا طوفان یا سیل یا نمیدونم چی داره میاد سروقتمون. نصفه زنایِ خیابونی نمیدونم چیُ چی.با خودم گفتم بله دیگه. هر چی بقراطُ سقراط گُفتن چیُ چی گوش نکردیم. حالا.
مامانجانِ من امّا تا یادمه همیشه تو نخِ سلامتیِ من بوده. جوری که بقراطُ سقراطُ به گهخوردن انداخته. نه، وسواس نیست. امّا بدجور عاشقِ بقراطُ سقراطِ. عشق افلاطونی البته.
۱۳۸۹ مهر ۱۸, یکشنبه
۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه
۱۳۸۹ مهر ۸, پنجشنبه
زمزم جمهوری خلق ایران
جمهوری خلق ایران / اگر مشروطه به پا نمی شد در ایران بر همان وضع سابق، حکومت در دست قاجار می ماند و بر اساس معاهده آنها با روسیه، ایران تقریبا در حلقوم روسیه قرار می گرفت و اکنون ملت ایران کمونیست بودند … جریان مشروطه دسیسه ای از جانب انگلیس بود که ایران را از حلقوم روسیه بیرون آورد.»
کتاب زمزم عرفان(خاطرات آیتالله بهجت)
با این اوصاف این ملت غیور و سلحشور و همیشه در صحنه و اینا را به همراهِ حکومت عدل اسلامی از مرحمت دولت فخیمهی انگلیس داریم. و من الله توفیق.
۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه
۱۳۸۹ شهریور ۱۵, دوشنبه
مِنچبازی با عزرائیل
مِنچبازی با عزرائیل / دُرُس مِثِ مُهر هفتمِ عمو اینگمارِ مرحوم بود. شایدم عشق و مرگِ عمو وودی. عزرائیل. دیشب خواب دیدم. تا چِشَم بهش افتاد، دوزاریم افتاد چه خبره. ولی پسر ایول داشتم. به جایِ زنجموره و ننهمنغریبمبازی، جایِ التماس و خایهمالی، عینِ پلنگ پریدم روش. نزاشتم جُم بخوره. یه کَفگرگی، دو تا مشت حوالش کردم. به جونِ خودم. باورت نمیشه. وِِلُوش کردم رو زمین. حالا نِشستم ماتم گرفتمُ چو بید بر سرِ ایمان خویش میلرزم که نکنه حضرت عزرائیل به دل گرفته باشنوُ فرقِ منِ در خوابُ منِ در بیداری رُ مثلِ یابوآ نفهمنُ بیان واسه انتقام. باس بساطِ خایهمالیرُ عَلَم کنیم اونوَخ
.
.
اشتراک در:
پستها (Atom)