۱۳۸۹ مرداد ۱۴, پنجشنبه

چند روایت از چند رأس تروریست




»ارنست، من از مردن خوشم نمیاد. یه طرف زندگیه ُ جمعیت ُ کثافتکاریاشون، اون طرفم مرگ. بَدیش اینه که همه حق دارن بمیرنُ به حقشونم می‌رسن. این دموکراسیِ مادرقحبه که می‌گن همینه.من که می‌گم اینجا به ما کَلَک زدن. کلا سرمون گذاشتن. می‌فهمی چی می‌گم؟ یه کَلَکِ حسابی بهمون زدن.«
 
}خداحافظ گری کوپر-رومن گاری{








1 / سگ زده بود هوا باز. مچاله کنجِ بارانی، انتظارِ پیرِ سوژه بود اسلاوُی. کوگیتو. آن چه پس از کَسرِ جهان از خودش باقی می‌ماند.اللهم صل علی دکارت و آل دکارت.

2 /  ساعت 6. نیامده هنوز. ساعت 7. نیامده .ساعت 8. هنوز. ..جرج دبلیو گیلاس‌ِ یازدهم را هم تنهایی سر می‌کشد. باز هم بِن قال‌اَش گذاشت.

3 / بی بی 30 با صادق طباطبائی لاس می‌زند. چی چیِ دولتِ موقت. دائی‌اَش گفته برو دنبال مِزقونچی‌گری و مطربی. امام موسی صدر. بی‌خود نیست که دائی موسی گم شده/طعمه‌ی دریا شده.

4 / واجبی! واجبی! جمعه‌بازار. واجبی! واجبی! یک نفر رویِ ویلچر جار می‌زند. واجبی کیلوئی صد تومن.

5 / ...و مردم آن حوالی جملگی ریگی به کفش‌شان بود. تا می کندند, ما هوا می رفتیم



and everything I see seems so underhanded
I don't see anything that I want,
and I don't see anything that I want
Looking into the heart of darkness

Heart Of Darkness / pere ubu /
Terminal Tower-An Archival Coll

۱ نظر: