۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

ربنای خاشخاشی و اثبات واجب الوجود








آدم هرگز به بدبختی عادت نمی‌کند، حرفم را باور کنید، چون ما همیشه خاطرجمع هستیم که درد و بلایِ کنونی بایستی آخریش باشد،هر چند که بعدآ، با گذشت زمان، رفته رفته- وبا چه دلِ پردرد!- متقاعد می‌شویم که بدترینش هنوز در راه است...

خانواده پاسکال دوارته / کامیلو خوسه‌سلا
  

خرداد مرداد / سلام آقای مصدق. ما دوباره سیاه شدیم.

ربنای خاشخاشی / بعضی می‌لُندند:«شورِشو در آوردن. کلاغااَم دارن درباره‌ی‌ِ ربنای شجریان قارقار می کنن این روزا». من اما فقط یه خاطره دارم. بربریِ خاشخاشی تو دستم. حتا وقتی دیگه نمی‌گرفتم. روزه. وقتی استاد صداشو انداخته بود تو گلوش تو دستم بود، تو راهِ خونه. برایِ مامان جان. کنجداشو قایمکی می‌کندم می‌نداختم دهنم تا خونه.

واجب‌الجواد / بعضی چیزا هستن دوس داری هنوز ازشون حرف بزنی. اما ریده شده بهشون. جوات شدن. مثلن «تنهایی»، مثلن «وجود یا عدم وجود خدا». مثلن »علی علی علی دنبه علی دنبه». مثلن «نیچه». مثلن « کمونیسم». مثلن «صادق‌خان هدایت». مثلن «نیروانا». مثلن «من».

اگر شبی از شب‌های رمضان پارازیتی / بعد می‌گن چرا پارازیت می‌ندازن. می‌گه سحریتونُ با ما بخورید. فارسی وان. کم مونده جای دعای سحر مُد کنن شبکه‌ی ایکس ایکس فلانُ اِسپایس بهمان ببینیم. آقا ضرغام کجایی بدو بیگی جلویِ این بی‌ناموسیارُ

رفیق فیدل، خِضر و آب حیات / می‌گن دوباره سرپا شده. رفیق. دوباره بعضیا تو سرشون افتاده بزارن برن. ول کنن مزرعه‌های ِ ملخ‌زده‌یِ نیشکرو. می‌گن می‌خواد دوباره دهنِ-آمریکا-آسفالت-کنی را بندازه. رفیق. پنجاشَص سال بس نبوده برایِ هاوانایِ وبازده.
می‌گم آخه عزرائیلِ خر! رفیق یابو رو ول کردی چسبیدی به گداگشنه‌هایِ پاکستانو افغانستانو عراقو هائیتی؟


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر