۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

چارمعبد







گاس وقتِ مردن مثلِ محمد پسرِ عبدالله که سلام خدا بر او و خاندان پاکش باد، اطلاعیه صادر کردم که: از دنیایِ شما چارتا چیزُ دوس داشتم؛ چنین گفت زرتشتِ نیچه، Trout Mask Replica  دُنِ بزرگ(CAPTAIN BEEFHEART) ، صیدِ قزل آلا در آمریکای براتیگن، دکستر.

۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

گاو آبی بقراط و نخست وزیر امام





می‌دونید که. حفظِ سلامتی، جسم و روح و فکرُ اینا، از اُجِبِ واجباته. بقراطُ سقراطُ کیُ کی، همه‌یِ اِزُّ جِزِّشون واسه همین بوده. که اینُ تو کله‌یِ پوکِ ما کنن. حتا دوسه هزارتا حدیثُ آیهُ اینا داریم واسش.

وزیرِ نی‌دونم چی دیروزپریروزا مُقُر اومده بود که ایدز مثِ یه بهمن، یا طوفان یا سیل یا نمی‌دونم چی داره میاد سروقتمون. نصفه زنایِ خیابونی نمی‌دونم چیُ چی.با خودم گفتم بله دیگه. هر چی بقراطُ سقراط گُفتن چیُ چی گوش نکردیم. حالا.

مامان‌جانِ من امّا تا یادمه همیشه تو نخِ سلامتیِ من بوده. جوری که بقراطُ سقراطُ به گه‌خوردن انداخته. نه، وسواس نیست. امّا بدجور عاشقِ بقراطُ سقراطِ. عشق افلاطونی البته.

یادمِ اون قدیم‌ندیما، شاید زمانِ نخست‌وزیرِ امام بود، یکی از وظایفِ روزانَمون واستادن تو صفِ شیر بود. مامان‌جان و بقراطُ سقراط. یادمِ اون موقع‌ها اسمش یارانه‌ای نبود.شیشه‌های خِپِلی با عکس ِ گاو روش. آبی و زرد و قرمز و سبز.حتا سیاه‌اَم داشت. گاو. به جونِ خودم. یادمه. حداقل دو بارِشُ. سیاه. و رازِ بزرگِ زندگیِ من: اصلن برام مهم نبود سلامتی. فقط یه چیز مهم بود. گاوش آبی باشه. با اجازه‌یِ آقایِ بقراطُ سقراط. 

۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه

بیست هزار فرسنگ در دماغ







بیست هزار فرسنگ در دماغ / دستشو کرده بود تو. بیست‌هزار فرسنگ. بیست میلیون. بیست میلیارد فرسنگ تویِ شَصماغ. می‌چرخوند هی. می‌گردوند هی. می رقصوند هی. اِرفونمو تپوندم تا ته تو گوشم. “آقا پیاده می شم”. هِزاریو دادمو،بی‌خیالِ باقیش، الفرار.




۱۳۸۹ مهر ۸, پنجشنبه

زمزم جمهوری خلق ایران


جمهوری خلق ایران /  اگر مشروطه به پا نمی شد در ایران بر همان وضع  سابق، حکومت در دست قاجار می ماند و بر اساس معاهده آنها با روسیه، ایران تقریبا در حلقوم روسیه قرار می گرفت و اکنون ملت ایران کمونیست بودند … جریان مشروطه دسیسه ای از جانب انگلیس بود که ایران را از حلقوم روسیه بیرون آورد.»

کتاب زمزم عرفان(خاطرات آیت‌الله بهجت)

با این اوصاف این ملت غیور و سلحشور و همیشه در صحنه و اینا را به همراهِ حکومت عدل اسلامی از مرحمت دولت فخیمه‌ی انگلیس داریم. و من الله توفیق.


۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه

غزیه‌یِ بعضی از رأی‌اولی‌ها






غزیه‌یِ بعضی از رأی‌اولی‌ها / گُف رفته داده. رأی. بعدِ بیستوچندسال. تعجبیدم. تحریمی بود همیشه. گفتم خیلیا اولین بارشون بود.گفتم یا حسین! نگُف میرحسین. گُف به احمدی‌نژاد دادم. گیج رفتم. مُقُر اومد خودش. گُف اَگه یه نفر باشه بتونه خوارِ جمهوریِ اسلامیرو اُستاد کنه همینه.



۱۳۸۹ شهریور ۱۵, دوشنبه

مِنچ‌بازی با عزرائیل










مِنچ‌بازی با عزرائیل / دُرُس مِثِ مُهر هفتمِ عمو اینگمارِ مرحوم بود. شایدم عشق و مرگِ عمو وودی. عزرائیل. دیشب خواب دیدم. تا چِشَم بهش افتاد، دوزاریم افتاد چه خبره. ولی پسر ایول داشتم. به جایِ زنجموره و ننه‌من‌غریبم‌بازی، جایِ التماس و خایه‌مالی، عینِ پلنگ پریدم روش. نزاشتم جُم بخوره. یه کَف‌گرگی، دو تا مشت حوالش کردم. به جونِ خودم. باورت نمی‌شه. وِِلُوش کردم رو زمین. حالا نِشستم ماتم گرفتمُ چو بید بر سرِ ایمان خویش می‌لرزم که نکنه حضرت عزرائیل به دل گرفته باشنوُ فرقِ منِ در خوابُ منِ در بیداری رُ مثلِ یابوآ نفهمنُ بیان واسه انتقام. باس بساطِ خایه‌مالیرُ عَلَم کنیم اونوَخ 



.

۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه

عاليجناب اجق‌وجق‌پوش و شير سماور







لمپن‌ها يكي از عناصر هميشه حاضر‌ تاريخ ايران‌اند،‌ وقتي تاريخ اجتماعي ايران ورق مي‌خورد، هميشه دركنار كانون‌هاي قدرت،‌ عناصر لمپن حاضرند. لمپن‌ها گاهي نقش شان محلي است و گاه ملي. لمپن‌هاي ايراني تا قبل از دهه‌هاي اخير، چهره‌ي بس پيدا و آشنايي داشتند. نقش آفريني اجتماعي‌شان ـ چه مثبت چه منفي ـ در كنار كانون‌هاي قدرت آغاز مي‌شد. اين كانون قدرت ممكن بود يك كدخدا باشد يا ارباب ده، يا ژاندارم منطقه يا ملاي ولايت و يا دربار كل. لمپن شيفته‌ي قدرت با تمام توان به خدمت كانون قدرت درمي‌آيد. هم خود احساس هويت مي‌كند، ‌از بي وزني اجتماعي، مهمل و پا درهوا بودن رهايي مي‌يابد و هم به منافع صاحبان منفعت، ‌كمك مي‌رساند. لمپن ايراني، اگر چه چهره‌هاي گوناگون مي‌يابد و نقش عوض مي‌كند، اما خاستگاهي ثابت دارد. به طبقات پايين اجتماع تعلق دارد، ‌داراي منافع پايداري نيست و ‌شيفته‌ي قدرت است. 
 
فیل‌ها در فراغِ هندوستان / بعدِ پَنشیش سال بَروبَچ گفتن بریم. هم فاله هم تماشا. رفتیم. استادیوم.

استقلااااااااال...سوراخههه(مثلِ پرسپولیس) / یادش به خیر. جوونیامون استقلالیه تیر بودیم. بعدها نفهمیدیم چرا. چه فرقی بینِ این دو تا تیمِ تخمی هَس. بازم اون قدیما یکی تاجی بود یکی مثلن مردمی. یه معنیایی داشت.

دیباچه‌ای بر نظریه‌ی ِ انحطاطِ ایران و عالیجنابِ اَجَق‌وَجَق‌پوش / اما این بار واسمون معنی داشت. کینه از امیرخانِ سربازصفر. گروهبان قندعلی. نمادِ لمپنیسمِ تخمیِ فوتبالِ تخمیِ ما. ا.نِ فوتبال. سبزامونُ کِشیدیم تَنِمونُ راهی شدیم.

سلامِ مرا به شیرِ همه‌یِ سماورهایِ جهان برسانید / پسر اَزون استادیوم رفتنایِ کلاسیک شد.( لغت‌نامه‌ی شهرخدا-استادیوم رفتنِ کلاسیک: باید دیر به استادیوم برسید. تمامِ راه را از پارکینگ تا داخلِ استادیوم بدوید پنداری حلوا خیرات می‌کنند همی. تا برسید یکی از گل‌ها را زده باشند. تیمتان خوشگل جلو بیفتد. سپس مثل هلو گل بخورید و اگزوزِ همه‌ی خاورهایِ دنیا را فراخوانی کنید.آخرهایِ بازی تیمتان به شکلی تخمی گل بزند و شما رکوردِ پرشِ ارتفاع را بزنید و به زور از مربیِ حریف خواهش کنید بیاید وسط برقصد.){ امیر باید برقصه...امیر باید برقصه}

مبارزه بر علیه سرمایه‌داری-کمونیست‌هایِ ایران متحد شوید / دستارُ کرده بودیم جیبمون داد می‌زدیم: خسرو(خسرو حیدری بازیکن فصلِ پیشِ استقلال که گویا به خاطرِ مایه‌تیله‌یِ بیشتر رفت سپاهان) بیا پول بگی/ خسرو بیا پول بگی. بعد هر چی سکه‌یِ بیس‌پنجیُ پنجائی داشتیم پرت کردیم وسطِ زمینُ کلی خوشبختی کردیم.

تهران عروسیه - اصفاهان کون‌سوزیه / من ندادم. به جونِ خودم. این شعارَرُ. به جونِ میلاد و فرهاد. با عرضِ پوزش از هموطنانِ غیور و سلحشور و همیشه در صحنه‌یِ نصفِ جهان.

۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

ربنای خاشخاشی و اثبات واجب الوجود








آدم هرگز به بدبختی عادت نمی‌کند، حرفم را باور کنید، چون ما همیشه خاطرجمع هستیم که درد و بلایِ کنونی بایستی آخریش باشد،هر چند که بعدآ، با گذشت زمان، رفته رفته- وبا چه دلِ پردرد!- متقاعد می‌شویم که بدترینش هنوز در راه است...

خانواده پاسکال دوارته / کامیلو خوسه‌سلا
  

خرداد مرداد / سلام آقای مصدق. ما دوباره سیاه شدیم.

ربنای خاشخاشی / بعضی می‌لُندند:«شورِشو در آوردن. کلاغااَم دارن درباره‌ی‌ِ ربنای شجریان قارقار می کنن این روزا». من اما فقط یه خاطره دارم. بربریِ خاشخاشی تو دستم. حتا وقتی دیگه نمی‌گرفتم. روزه. وقتی استاد صداشو انداخته بود تو گلوش تو دستم بود، تو راهِ خونه. برایِ مامان جان. کنجداشو قایمکی می‌کندم می‌نداختم دهنم تا خونه.

واجب‌الجواد / بعضی چیزا هستن دوس داری هنوز ازشون حرف بزنی. اما ریده شده بهشون. جوات شدن. مثلن «تنهایی»، مثلن «وجود یا عدم وجود خدا». مثلن »علی علی علی دنبه علی دنبه». مثلن «نیچه». مثلن « کمونیسم». مثلن «صادق‌خان هدایت». مثلن «نیروانا». مثلن «من».

اگر شبی از شب‌های رمضان پارازیتی / بعد می‌گن چرا پارازیت می‌ندازن. می‌گه سحریتونُ با ما بخورید. فارسی وان. کم مونده جای دعای سحر مُد کنن شبکه‌ی ایکس ایکس فلانُ اِسپایس بهمان ببینیم. آقا ضرغام کجایی بدو بیگی جلویِ این بی‌ناموسیارُ

رفیق فیدل، خِضر و آب حیات / می‌گن دوباره سرپا شده. رفیق. دوباره بعضیا تو سرشون افتاده بزارن برن. ول کنن مزرعه‌های ِ ملخ‌زده‌یِ نیشکرو. می‌گن می‌خواد دوباره دهنِ-آمریکا-آسفالت-کنی را بندازه. رفیق. پنجاشَص سال بس نبوده برایِ هاوانایِ وبازده.
می‌گم آخه عزرائیلِ خر! رفیق یابو رو ول کردی چسبیدی به گداگشنه‌هایِ پاکستانو افغانستانو عراقو هائیتی؟


۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

وغ وغ ساهاب های دوپا در خشتک خواجه عبدالله انصاری






نقد سگ معین / (سَ) [ په . ] (اِ.) پستانداری از راستة گوشتخواران که سردستة تیرة خاصی به نام سگ سانان می باشدو دارای نژادهای مختلف است که تاکنون 200 نژاد{بلکم دویست هزار} از آن شناخته شده ، شامة وی بسیار قوی است و در کارهای مختلف خدمات با ارزشی به انسان می کند. {مثل جر دادنش} ؛ ~ صاحبش را نشناختن کنایه از: آشفتگی و شلوغی و هرج و مرج بودن . ؛ مثل ~ و گربه بودن کنایه از: دو نفر که دشمن همیشگی یکدیگر باشند و پیوسته با هم جدال کنند.


سفر به انتهایِ سگ / سگ می‌بارید. خیس، پیاده‌روها را خسته بودم. روی زمین یک متر سگ نشسته بود. خیس، موش ِ (سر)آب‌کشیده، خیابان‌ها را خسته بودم. آسمان بار ِ ابرهای ِ سگ‌زا را نمی‌توانست کشید، بیابان‌ها را دیوانه من بودم.


رشته‌ی ِ تفنگ‌شناسی برای ِ سگ‌ها  /سگ‌ها هم خوب بدانند در این خاک ِ غریب / گر پدر نیست تفنگِ پدری هست هنوز


سگ ِ اصحابِ کهف و صد میدانِ خواجه عبدالله انصاری / از خواب بُلَن شُدَن. بوی ِ گند ِ فَضلَش غارُ آغُلیده بود. ماکسیمیلیان دماغشو گرفت: »فاک! سی‌صد سال گذشت آدم نشد این سگ ِ خر. هی گفتم هر جا می‌رسی نرین. گه!«


وغ‌وغ‌ساهاب / چپ رفتیم. گرفتند پاچه‌مان را. راست رفتیم، گرفتند.ایستادیم، پاچه. دویدیم. هم. سگ‌های دوپا.


سگ‌هایِ-لندن‌شناسی /

My Dogs Are Aching     پاهام خیلی درد می‌کنه

You Sly Dog     ای پدر سوخته 

She's a Real Dog    اون خیلی زشته

He's Sick As a Dog    اون خیلی مریضه

You Celever Dog     اِی کلک

You Lucky Dog     خیلی خرشانسی 


Well it's a dog eat dog
Eat cat too
The French eat frog
And I eat you
Businessman, when you make a deal
Do you know who you can trust?
Do you sign your life away?
Do you write your name in dust?
CHORUS:
Hey, hey, hey
Every dog has his day
It's a dog eat dog
Dog eat dog
'Dog eat dog'
Read the news
Someone win
Someone lose
Up's above and down's below
And limbo's inbetween
Up you win, down you lose
It's anybody's game
CHORUS
And it's a eye for eye
Tooth for tooth
It's a lie
That's the truth
See a blind man on the street
Looking for something free
Hear the kind man ask his friends
'Hey, what's in it for me?'
CHORUS

AC/DC - Dog Eat Dog




۱۳۸۹ مرداد ۲۰, چهارشنبه

مستر تکین







»یادش افتاد اولین بار که معلم سر درس تاریخ گفت که اهالیِ اسپارت بچه‌های هیولا یا ناقص را میکشتند همه‌ٔ شاگردان برگشتند و به او نگاه کردند، و حالت غریبی به او دست داد.«

}داود گوژپشت - صادق هدایت{


 

عرض شود در پست پیشین ما حرف‌هایی زدیم که اصلن نمی‌خواستیم. من نه به انتخابات کار داشتم نه سربازای لبنانی نه آیت‌الله شاهرودی. به جون خودم آقای وزارت اطلاعات!

فقط می‌خواستم بگم حالا حکایت ماست:

در درون خانواده من عضوی از مجموعه‌ی خانواده‌ام.پسر خانواده. اما (به هر دلیل) خانواده من رو چندان بازی نمی‌ده. یا من در بازی آن‌ها شرکت نمی‌کنم. من در خانواد‌مون ادغام نشدم. جوجه اردک زشت خانواده.عضو تکین.

در جامعه کسی من رو آدم حساب نمی‌کنه. به ویژه حکومت رسمی. در سرشماری حضور دارم. در رأی دادن. اما همیشه کنار گذاشته می شم.بیگانه. عضو تکین.

در عرصه‌ی جهانی هم که یک رأس تروریست ِ جهان‌سومی بیشتر نیستم.با این که   در مجموعه‌ی بشر شمرده شده‌ام. عضو تکین.

این تکین بودن البته خصوصیت نسل ماست شاید. بدجور شایع است. 


This is how the world will be
Everywhere I go it rains on me
Forty monkeys drowning in a boiling sea
Everywhere I go it rains on me
I went down into the valley to pray
Everywhere I go it rains on me
I got drunk and I stayed all day
Everywhere I go it rains on me



۱۳۸۹ مرداد ۱۶, شنبه

بایکوت




"من به اقدام ناخواسته و ندانسته علیه امنیت ملی از طریق «رأی دادن به آقای خامنه ای به عنوان رئیس جمهور و قرار گرفتن ایشان در معرض انتخاب برای رهبری و شکل گیری ظلم و ستم های بعدی از سوی ایشان» اعتراف می کنم. اگر از نظر محکمه این مصداق به عنوان اقدام علیه امنیت ملی پذیرفته می شود، من حاضرم این اتهام را بپذیرم!!"


{احمد قابل}



آقای ِ‌ آلن بَدیو، فیلوزوف ِ فرانسوی، برای ِ بیان ِ نظریه‌ی ِ سیاسی‌شان، استفاده‌ی ِ ابزاری ِ(؟) جالبی از نظریه‌ی ِ مجموعه‌ها در ریاضیات می‌کنند.
ایشان می‌فرمایند یک عنصر، عضوی از یک مجموعه(وضعیت) است، اگر که شمرده ونمایش داده شود. (بیان ِ سیاسی: افراد ِ یک جامعه که عضو ِ آن جامعه محسوب می‌شوند. غیور و سلحشور و همیشه در صحنه. البت پیش از انتخابات.) حال اگر این عضو در مجموعه ادغام شود و بخشی از آن به حساب آید، آن را عضو ِ عادی می‌نامند. و اگر نشود می‌شود عضو ِ تکین.( بیان ِ سیاسی:. مردمی که فقط تا پیش از انتخابات مردم‌اند و پس از آن اغتشاشگر، می‌شوند عناصر ِ تکین. عضوی از جامعه‌اند، ولی به رسمیت شناخته نمی‌شوند. حادتراَش می‌شود اقلیت‌های ِ نژادی و مذهبی و اینا.)
این وسط عضوهایی هم هستند که خیلی بانمک‌اند. عضو ِ مجموعه نیستند، اما در آن ادغام می‌شوند. بخشی از آن می‌شوند. اینها را آقای ِ بدیو می‌گویند عناصر ِ مزید.( بیان ِ سیاسی: سربازان ِ لبنانی ِ باتوم‌مدار که گویا بیشتر از خیلی از ما ایرانی‌اند، یا آیت‌الله شاهرودی( رئیس ِ پیشین ِ قوه‌ی ِ قضائیه که عراقی‌اند اما ایرانی‌اند!)




You know, you know where you are with you, know where you are
With floor collapses floating, bouncing back and one day
I am gonna grow wings
A chemical reaction, hysterical and useless hysterical and

Let down and hanging around
Crushed like a bug in the ground
Let down and hanging around




۱۳۸۹ مرداد ۱۴, پنجشنبه

چند روایت از چند رأس تروریست




»ارنست، من از مردن خوشم نمیاد. یه طرف زندگیه ُ جمعیت ُ کثافتکاریاشون، اون طرفم مرگ. بَدیش اینه که همه حق دارن بمیرنُ به حقشونم می‌رسن. این دموکراسیِ مادرقحبه که می‌گن همینه.من که می‌گم اینجا به ما کَلَک زدن. کلا سرمون گذاشتن. می‌فهمی چی می‌گم؟ یه کَلَکِ حسابی بهمون زدن.«
 
}خداحافظ گری کوپر-رومن گاری{








1 / سگ زده بود هوا باز. مچاله کنجِ بارانی، انتظارِ پیرِ سوژه بود اسلاوُی. کوگیتو. آن چه پس از کَسرِ جهان از خودش باقی می‌ماند.اللهم صل علی دکارت و آل دکارت.

2 /  ساعت 6. نیامده هنوز. ساعت 7. نیامده .ساعت 8. هنوز. ..جرج دبلیو گیلاس‌ِ یازدهم را هم تنهایی سر می‌کشد. باز هم بِن قال‌اَش گذاشت.

3 / بی بی 30 با صادق طباطبائی لاس می‌زند. چی چیِ دولتِ موقت. دائی‌اَش گفته برو دنبال مِزقونچی‌گری و مطربی. امام موسی صدر. بی‌خود نیست که دائی موسی گم شده/طعمه‌ی دریا شده.

4 / واجبی! واجبی! جمعه‌بازار. واجبی! واجبی! یک نفر رویِ ویلچر جار می‌زند. واجبی کیلوئی صد تومن.

5 / ...و مردم آن حوالی جملگی ریگی به کفش‌شان بود. تا می کندند, ما هوا می رفتیم



and everything I see seems so underhanded
I don't see anything that I want,
and I don't see anything that I want
Looking into the heart of darkness

Heart Of Darkness / pere ubu /
Terminal Tower-An Archival Coll

my smile is stuck








« توصیه‌ای خوب برای نویسنده: در لحظه‌ای معین، دست از نوشتن کشیدن. حتی پیش از شروع کردن »

"استانیسلاو یرژی‌لِتس"






علل ِ احتمالی ِ غیبت ِ عذرا


1 به کسی ربطی ندارد.

2 شاید که دچارِ آن رگِ پنهانِ رنگ‌ها شده بود.

3 پارانویا. شاید که گرفته بودن‌اَش. یک هفته در اِوین آبِ تَگَری می‌خورده. 240. دیدند کاره‌ای نیست. گُهی. انداختن‌اَش بیرون. خودش اما فکر کرده هست. گُهی. تلفن‌اَش، وبلاگ‌اَش، رفت و آمد‌اَش، کوفت‌اَش، سوراخ کون‌اَش، تحتِ چیز است. حالا دیده نه. نیست. گُهی.

4 اَیضن به کسی ربطی ندارد.

5 در جستجوی گودو به گودرستان(اِلدُرادو) شد و خبراَش بازنیامد.
 
6 با اجازه‌یِ گَلی خانمِ نازِ خودش، درختِ گلابی. {شاید‌ هم خرزهره؟}.

7 حالا هرچی. چه فرقی می کنه؟



my smile is stuck
i cannot go back to your frownland
my spirit is made up of the ocean
and the sky and the sun and the moon
and all my eye can see
i cannot go back to your land of gloom
where black jagged shadows
remind me of the coming of your doom
i want my own land
take my hand and come with me
it's not too late for you
it's not too late for me
to find my homeland
where a man can stand by another man
without an ego flying
with no man lying
and no one dying by an earthly hand
let the devils burn and the beggar learn
and the little girls that live in those old worlds
take my kind hand
my smile is stuck
i cannot go back to your frownland